شماره ٣١: دل عاشق کي از هر نسخه وصف الحال بگشايد؟

دل عاشق کي از هر نسخه وصف الحال بگشايد؟
مگر گاهي زديوان قيامت فال بگشايد
چنان کز پرتو خورشيد انجم محو مي گردد
هزاران عقده از يک جام مالامال بگشايد
گشايش نيست در طالع گرههاي خدايي را
که ده انگشت نتواند زبان لال بگشايد
به حرف و صوت نتوان شکر منعم را ادا کردن
دهان کيسه مي بايد که صاحب مال بگشايد
زهستي تا اثر باقي است دل بينا نمي گردد
چو خرمن پاک گردد ديده غربال بگشايد
گشايشها بود در انتها از بستگي دل را
گره از رشته تب عقده تبخال بگشايد
زشوق رنگ کاهي مي کند پرواز چشم من
دل بيدرد اگر از چهره هاي آل بگشايد
سياهي را دليل کعبه مقصود مي سازد
اگر گاهي نظر عاشق به خط و خال بگشايد
سرانجام کج انديشان به سختي مي کشد آخر
که عقرب را گره با سنگ از دنبال بگشايد
زجوش گل زمين مي بوسد از بيرون در شبنم
مگر در تنگناي بيضه بلبل بال بگشايد
چو سوزن از گريبان مسيحا سر برون آرد
زپاي خويش هر کس رشته آمال بگشايد
سزاوار خدنگ عشق صائب نيست هر صيدي
کجا تا بال آن مرغ همايون فال بگشايد