شماره ٦٠٨: ز شمع شهپر پروانه ها اگر سوزد

ز شمع شهپر پروانه ها اگر سوزد
مرا ز گرمي پرواز بال و پر سوزد
چو لاله مي شود از باد صبح روشنتر
چراغ هرکه به خونابه جگر سوزد
خط مسلمي دوزخ است روز حساب
به درد و داغ دل هرکه بيشتر سوزد
دلي که سوخته داغ آتشين رويي است
در آفتاب قيامت چرا دگر سوزد؟
چگونه خواب نسوزد به ديده تر من؟
رخي که پرتو او آب در گهر سوزد
بغير زنده دلي در جهان چراغي نيست
که روز تا به شب و شام تا سحر سوزد
چراغ چشم مرا کز رخ تو روشن شد
روا مدار که در مجلس دگر سوزد
کشيده دار عنان آه و ناله را صائب
مباد از دم گرم تو خشک و تر سوزد