شماره ٥٤٦: به سينه هرکه تمناي نوگلي دارد

به سينه هرکه تمناي نوگلي دارد
ز هر الف به نظر شاخ سنبلي دارد
عزيمت تو فتاده است در توکل سست
وگرنه بحر ز هر موجه اي پلي دارد
منم که روزي من پشت دست افسوس است
وگرنه خار به کف دامن گلي دارد
چو موج، بي خطر از بحر مي رسد به کنار
به دست هرکه عنان توکلي دارد
کلاه شعله اگر کج نهد سزاوارست
گل چراغ چو پروانه بلبلي دارد
به پاي هر که خليده است از گلي خاري
بر آن قفس نزند گل که بلبلي دارد
جگر خراش فتاده است تيشه غيرت
وگرنه کوهکن ما تحملي دارد
کدام برق تجلي ز ابر بيرون تاخت؟
که کوه طور عجايب تزلزلي دارد
کدام مطلب عالي است در نظر دل را؟
که بر مراد دو عالم تغافلي دارد
بجز فتادگي ما که برقرار بود
ترقي همه در پي تنزلي دارد
مخور فريب تواضع ز خصم بد گوهر
که آب تيغ ز قد دو تا پلي دارد
تويي که فارغي از فکر عاقبت صائب
وگرنه صورت بي جان تأملي دارد