شماره ٢٤: نوا پيوسته در بزم شراب ناب مي بايد

نوا پيوسته در بزم شراب ناب مي بايد
مسلسل نغمه تر چون صداي آب مي بايد
زصدق جستجو بي راهبر واصل به دريا شد
سبکسير طلب را همت سيلاب مي بايد
به چاک سينه تنها مسلم نيست دينداري
چراغي از دل روشن درين محراب مي بايد
به نور شمع نتوان زنگ غفلت را زدود از دل
دل شب را چراغ از ديده بيخواب مي بايد
به هر تخمي زمين پاک ما آغوش نگشايد
لب خشک صدف را گوهر سيراب مي بايد
کشيدم پا به دامان تن آساني، ندانستم
که عاشق را دلي لرزانتر از سيماب مي بايد
وصال قامت چون شمع او گر در نظر داري
کنار حسرتي آماده چون محراب مي بايد
هواي صيد معني هست اگر در سرترا صائب
کمندي پيش دست خود زپيچ و تاب مي بايد