شماره ١٥٤: حسن روزي که صف آرايي آن مژگان کرد

حسن روزي که صف آرايي آن مژگان کرد
صف محشر علم شهرت خود پنهان کرد
پيش ازين گر به شکر پسته نهان مي کردند
لب نو خط تو در پسته شکر پنهان کرد
نيست ممکن که دگر قامت خود راست کند
هر که را جلوه مستانه او ويران کرد
داد بر باد سر سبز خود از بي مغزي
هر که چون پسته درين بزم لبي خندان کرد
چه ضرورست به تدبير کني مشکلتر؟
مشکلي را که به تسليم توان آسان کرد
بيقراري نتوان برد به دريا از موج
به دوا درد طلب را نتوان درمان کرد
هر که با ابر کرم کرد چو دريا صائب
در حقيقت به همه روي زمين احسان کرد