شماره ٧٢٣: چه نعمتي است به من قرب آن دهن بخشند

چه نعمتي است به من قرب آن دهن بخشند
مرا چوخط به لب او ره سخن بخشند
سبک چو گرد ز دامان همت افشانم
تمام روي زمين را اگر به من بخشند
شکستگان جهانند موميايي هم
خوشا دلي که به آن زلف پرشکن بخشند
درين رياض ثمر رزق باد دستاني است
که چون شکوفه به هر خار پيرهن بخشند
کشند اگر به ته بال سرنواسنجان
به تنگناي قفس وسعت چمن بخشند
مساز تيشه خودکند کاين عقيق لبان
ز خون خويش سراپا به کوهکن بخشند
هنوز حق سخن را نکرده اند ادا
هزار عقد گهر گربه يک سخن بخشند
زبان نغمه سرايان به کام مي چسبد
اگر به طوطي ما فرصت سخن بخشند
مسلم است بر آن شمعها سرافرازي
که زندگاني خودرا به انجمن بخشند
به غور چاه زنخدان که مي رسد صائب
مگر ز زلف درازش مرا رسن بخشند