شماره ٥٢٦: غريق عشق چه انديشه از خطر دارد؟

غريق عشق چه انديشه از خطر دارد؟
ز سر گذشته چه پرواي دردسر دارد؟
اثر مجو ز دعا تا دلت درست بود
که در شکستگي اين بيضه بال و پر دارد
پسر تلاش يتيمي کند ز حسن غريب
صدف چه آبله ها در دل از گهر دارد
کسي ز قيد جهان همچو سرو آزادست
که با هزار گره دست بر کمر دارد
به شيشه باده پر زور کار سنگ دارد
ز بيقراري من آسمان خطر دارد
چنان که از سگ خاموش راهرو ترسد
ز آرميدگي نفس، دل حذر دارد
چو نيست قسمت صائب حديث تلخي ازو
چه سود ازين که لبت تنگها شکر دارد؟