شماره ٤٦١: گل عذار تو از درد نيمرنگ مباد!

گل عذار تو از درد نيمرنگ مباد!
به خنده تو ز تبخاله جاي تنگ مباد!
مباد نبض تو چون موج مضطرب هرگز
ميان طبع تو و اعتدال جنگ مباد!
پي علاج تو کز تب چو آفتاب شدي
مسيح را به فلک فرصت درنگ مباد!
سبک، گراني خود درد از سرت ببرد
چو آفتاب بر آيينه تو زنگ مباد!
به چهره ات عرق سرد و گرم و تر بدود
غبار عارضه را بر رخت درنگ مباد!
ز جام صحت جاويد لاله گون باشي
بهار عافيتت در خمار رنگ مباد!
اميدوار چنانم به لطف حق صائب
که آه من به فلک بيش ازين به جنگ مباد!