شوق من قاصد بيدرد کجا مي داند؟
آنقدر شوق تو دارم که خدا مي داند!
تو همين سعي کن اي کاه سبکروح شوي
روش جاذبه را کاهربا مي داند
هرکه فرهاد صفت جوهر مردي دارد
تيشه را بر سر خود بال هما مي داند
بوته خاري اگر در کف صرصر بيند
دل سرگشته من راهنما مي داند
گاه در خواب و گهي مست و گهي مخمورست
چشم پرکار تو کي حال مرا مي داند؟
صائب از لاله عذاران چه توقع داري؟
گل ده روزه چه آيين وفا مي داند؟