شماره ٥٤٢: شراب روز دل لاله را سيه دارد

شراب روز دل لاله را سيه دارد
ازين سخن مگذر سرسري که ته دارد
فروغ مشعل خورشيد کرم شب تاب است
چنين که زلف تو روز مرا سيه دارد
چه فيضها صدف از پرتو خموشي يافت
گهر شود به کفش آب، هرکه ته دارد
چگونه بدر نگردد هلال غبغب او؟
ز ناز بالش خورشيد تکيه گه دارد
عنان گسسته چو سيلاب مي روم، بفرست
توجهي که عنان مرا نگه دارد
چسان برون ندهم شعله شکايت را؟
ازان دلي که چو مجمر هزار ره دارد
گشود بند قبا بي حجاب، آه کجاست
که چشم روزن اين خانه را نگه دارد
درازدستي در کاروان احسان نيست
وگرنه چندين يوسف هنر به چه دارد
کسي که فکر سر خود نمي کند صائب
هميشه باد به کف، خاک در کله دارد