شماره ٥٣: نفس از توبه صادق دم عيسي گردد

نفس از توبه صادق دم عيسي گردد
دست از بيعت تقوي يد بيضا گردد
پرتو شمع محال است به روزن نرسد
دل چو روشن شود اعضاء همه بينا گردد
گرد عصيان اگر از چهره دل پاک کني
از فروغ تو زمين آينه سيما گردد
لب اگر از لب پيمانه مي برداري
نفس پاک تو جان بخش چو عيسي گردد
اگر از جلوه مينا گذراني خود را
فيض نازل به تو از عالم بالا گردد
ملک بيگانه بود بيخبري عاقل را
کسي از بهر چه در کشور اعدا گردد؟
دست رغبت ز حناي مي گلرنگ بشوي
تا ز روشن گهري چون يد بيضا گردد
در حريمي که کشد خط به زمين جبهه عقل
کلک صائب ز فضولي است که گويا گردد