شماره ٣١٩: مهر را سوختگان بوته خاري گيرند

مهر را سوختگان بوته خاري گيرند
ماه را زنده دلان شمع مزاري گيرند
چون گشايند نظر مملکتي بگشايند
باز چون چشم ببندند حصاري گيرند
آسمانها مگر از گردش خود سير شوند
ورنه عشاق محال است قراري گيرند
مرکز از دايره بيرون نتواند رفتن
عاشقان چون ز غم و درد کناري گيرند؟
آنقدر ريگ روان نيست درين قحط آباد
که اسيران تو از داغ شماري گيرند
صائب اين آن غزل حافظ شيرين سخن است
که درين خيل، حصاري به سواري گيرند