شماره ٢٤٤: گر صفاي حرم کعبه ز زمزم باشد

گر صفاي حرم کعبه ز زمزم باشد
زمزم کعبه دل ديده پر نم باشد
تا نبندي ز سخن لب، نشود دل گويا
نطق عيسي ثمر روزه مريم باشد
دست حرص از دل سودازدگان کوتاه است
دانه سوخته از مور مسلم باشد
برگ عيش از چمن سبز فلک چشم مدار
که گلش کاسه دريوزه شبنم باشد
چون سبک دست تواند به جهان افشاندن؟
دست هرکس به ته سنگ ز خاتم باشد
همه دانند که مطلب ز دعا آمين است
زلف اگر بر خط شبرنگ مقدم باشد
مي خلد در دل مغرور مرا چون سوزن
بخيه زخمم اگر رشته مريم باشد
صائب آنان که به گفتار سرآمد شده اند
خصم خود را نپسندند که ملزم باشد