شماره ٧٤٩: ز دل نگشت مرا آه سينه تاب بلند

ز دل نگشت مرا آه سينه تاب بلند
نشد ز سوختگي دود ازين کباب بلند
اگر چه خانه دل را به آب گريه رساند
نشد غباري ازين خانه خراب بلند
تو سنگدل ندهي داد داد خواهان را
وگرنه کوه صدا را دهد جواب بلند
حجاب مانع آوازه است خوبان را
صدا نمي شود از سير آفتاب بلند
ز پيچ وتاب به پابوس يار زلف رسيد
اگر چه رشته نگردد ز پيچ وتاب بلند
چو ماه نو به نگاهي ز دور خرسندم
که کوته است مرا دست وآن رکاب بلند
به باد زودرودسرهواپرستان را
که يک دم است کله گوشه حباب بلند
کنند چون دل خودبلبلان ز ناله تهي
به گلشني که نگردد صداي آن بلند
خزف گهر نشود از قبول بي بصران
نمي شودسخن پست از انتخاب بلند
به آه گرد کدورت نخيزد از دلها
خط غبار نمي گردد از کتاب بلند
کند چو تاک به نخل بلند دست انداز
دماغ هر که شداز نشأه شراب بلند
مده به خلوت خاطر ره خطا صائب
که نام گردد از انديشه صواب بلند