تا دست دست توست ميي در اياغ ريز
بر هر زمين که رسي رنگ باغ ريز
جام جم و سفال، گل يک حديقه اند
مانند شيشه مي به لب هر اياغ ريز
زان باده اي که ريگ روان تردماغ ازوست
يک قطره درپياله اين بيدماغ ريز
ذوق کدام باده به خوش دشمن است؟
تا عندليب مست شود خون زاغ ريز
بلبل براي چيست خس و خار آشيان؟
مشتي به چشم رخنه ديوار باغ ريز
دستت اگر به سوده الماس مي رسد
درآستين زخم و گريبان داغ ريز
صائب بکش ز ميکده عشق ساغري
ته جرعه نشاط به رخسار باغ ريز