شماره ٧٨٨: کجا آسان زقيد جسم پاي دل برون آيد؟

کجا آسان زقيد جسم پاي دل برون آيد؟
نپوسد دانه تا در خاک کي از گل برون آيد؟
عجب رسمي است در درياي بي پايان نوميدي
که هر کس دل به دريا کرد از ساحل برون آيد
گرفتم سهل کار عشقبازي را، ندانستم
که هر کاري که آسان بشمري مشکل برون آيد
زهمراهان به ناسازي بريدن نيست کار من
که مي سوزم اگر خاري زپاي دل برون آيد
به علم ظاهري آراستم دل را، ندانستم
که اين فرد از ميان فردها باطل برون آيد
از ان مجلس که ساقي گردش چشم بتان باشد
بط مي چون خروس بي محل بسمل برون آيد
از ان گلشن که چشم شور من ميراب آن باشد
به جاي غنچه گل عقده مشکل برون آيد
چه خواهد بود يارب حال نخل ميوه دار او
در آن گلشن که پاي سرو دير از گل برون آيد
چنين کز چشم بيمار تو مي آيد نگه بيرون
مگر ليلي به چندين ناز از محمل برون آيد
از ان رخسار عالمسوز من جان مي برم صائب
اگر با بال و پر پروانه از محفل برون آيد