شماره ٧٧١: دهان تنگ آن شيرين پسر پنهان نمي ماند

دهان تنگ آن شيرين پسر پنهان نمي ماند
ندارد گرچه اصلي اين خبر پنهان نمي ماند
مگر عريان شود، ورنه چو گل صد جامه گر پوشد
صفاي پيکر آن سيمبر پنهان نمي ماند
فروغ عشق از سيماي عاشق مي شود پيدا
درين ابر تنک نور قمر پنهان نمي ماند
ز زير دامن مجمر شميم عود رسوا شد
هنرور گر شود پنهان، هنر پنهان نمي ماند
لب از اظهار راز عشق بستم، گرچه مي دانم
زشوخي در دل سنگ اين شرر پنهان نمي ماند
ندارد آتش سوزنده ظرف بو نهان کردن
عيار خلق مردم در سفر پنهان نمي ماند
همانا تخم ما اميدواران رزق قارون شد
وگرنه دانه در خاک اينقدر پنهان نمي ماند
حديث اهل دل مشهور عالم مي شود صائب
زدريا چون برون آيد گهر پنهان نمي ماند