شماره ٧٢٧: نظرگاهي مرا غير از دل روشن نمي باشد

نظرگاهي مرا غير از دل روشن نمي باشد
که هرگز مرغ زيرک غافل از روزن نمي باشد
به عزت مردن از بي اعتباري زيستن خوشتر
چراغ روز را پروايي از کشتن نمي باشد
خمار عيش در خميازه دارد غنچه گل را
وگرنه خنده شادي درين گلشن نمي باشد
به فرياد آورد آميزش ناجنس آتش را
ندارد ناله اي تا آب با روغن نمي باشد
فروغ آفتاب و مه نظرها را کند روشن
چراغ خانه دل جز مي روشن نمي باشد
مرا مستغني از تعليم دارد سينه روشن
به رهبر حاجتي در وادي ايمن نمي باشد
مدارا با گرانان کن که عيسي از سبکروحي
اگر بر آسمان رفته است بي سوزن نمي باشد
به جوهر احتياجي نيست صائب کوه آهن را
چو دل افتاد محکم حاجت جوشن نمي باشد