شماره ٧٢٢: بهشتي بي دماغان را به از خلوت نمي باشد

بهشتي بي دماغان را به از خلوت نمي باشد
گلابي بهتر از پاشيدن صحبت نمي باشد
مجو از گفتگوي زاهدان خشک کيفيت
که جز ريگ روان در شيشه ساعت نمي باشد
نصيب سرو از استادگي شد خط آزادي
به آزادي رسد چون بنده کم خدمت نمي باشد
به فکر عذرپردازي مکن اوقات را ضايع
که عصيان را شفيعي بهتر از خجلت نمي باشد
ندارم شکوه اي از تيره بختي با دل روشن
که آب زندگي بي پرده ظلمت نمي باشد
گر از روشندلاني با رميدن رام کن دل را
که آسايش درين صحراي پروحشت نمي باشد
زدست خود سليمان داد پاي تخت موران را
تواضع با فقيران نقص در دولت نمي باشد
نمي ريزيم غافل بر سر دشمن چو نامردان
که مي گردد مظفر هر که کم فرصت نمي باشد
چو ديدم بر سر تاج زر خود شمع را لرزان
يقينم شد که خواب امن با دولت نمي باشد
ز انگشت اشارت در گريبان خارها دارم
بلايي آدمي را بدتر از شهرت نمي باشد
به گردون برد همت شبنم افتاده را آخر
به جايي مي رسد هر کس که دون همت نمي باشد
چه مي لرزي چو شاهين بر سر بيش و کم روزي؟
به ميزان عدالت ميل در قسمت نمي باشد
به غربت از وطن چون ماه کنعان صلح کن صائب
که جز ياد وطن مکروه در غربت نمي باشد