شماره ٧١٨: زسالک شکوه پردازي نه شرط راه مي باشد

زسالک شکوه پردازي نه شرط راه مي باشد
که اول منزل يوسف درين ره چاه مي باشد
سبکسيري که دارد آگهي از دوري منزل
اگرچه پاي در دامن کشد در راه مي باشد
زخود بيني خطر کمتر بود ناقص بصيرت را
که در وقت تماميها کلف با ماه مي باشد
نداد از عشقبازي تو به طوف کعبه مجنون را
که مسجد بهر طفل شوخ بازيگاه مي باشد
برون آيند آخر رو سياهان بر ولي نعمت
کسوف آفتاب بي زوال از ماه مي باشد
شب زلفي که صد روز قيامت در بغل دارد
به چشم بخت خواب آلود من کوتاه مي باشد
بجز عاشق به هر آلوده داماني که مي بندد
جناغ آن فرامشکار، خاطرخواه مي باشد
ندارد ظاهر اسلام سودي زرق کيشان را
اگرچه راهزن بر ره بود گمراه مي باشد
مرا غافل مدان از خويش در مستي و هشياري
که عاشق با کمال بيخودي آگاه مي باشد
به زلفش چون رسم گفتم دلم آسوده خواهد شد
ندانستم که منزل دورتر از راه مي باشد
دل تاريک، صائب فارغ است از کلفت دوران
خطر آيينه بي زنگ را از آه مي باشد