شماره ٧١٧: گرفتاري به قدر رشته آمال مي باشد

گرفتاري به قدر رشته آمال مي باشد
دلي کز آرزو شد پاک فارغبال مي باشد
شبيخون نسيم صبح را افسانه مي داند
سر هر کس گرانخواب از مي اقبال مي باشد
شدم سر در هوا از کوته انديشي، ندانستم
که باغ دلگشا اينجا به زير بال مي باشد
زجمعيت نباشد بهره اي چشم حريصان را
زخرمن گرد رزق ديده غربال مي باشد
همان بهتر که نگشايي لب پرشکوه ما را
چه غير از خون گره در پرده تبخال مي باشد؟
ندارد چون سر بيمار آسايش به يک بالين
زبان هر که در فرمان قيل و قال مي باشد
نگردد چشم حسرت مانع عمر از سبکسيري
کجا سد ره آب روان غربال مي باشد؟
زغفلت عين ادبارست اقبال خودآرايان
که دايم ديده طاوس در دنبال مي باشد
صدف را مي شود مهر خموشي دانه گوهر
زبان و اصلان از لاف و دعوي لال مي باشد
مرا هم صبح اميد از خط او مي شود طالع
شب ادبار اگر آبستن اقبال مي باشد
زتسليم و رضا آزاده اي صائب خبر دارد
که در فقر و غنا حالش به يک منوال مي باشد