شماره ٧١٦: صفا دارد جهان تا دل زکلفت پاک مي باشد

صفا دارد جهان تا دل زکلفت پاک مي باشد
شود ماتم سرا عالم چو دل غمناک مي باشد
دهد چون مشکلي رو، دست در دامان ساقي زن
که مي روشنگر آيينه ادراک مي باشد
به فکر عالم بالاست دل در خاکساريها
نظر بر ابر دارد دانه تا در خاک مي باشد
مرا آن کس که در بند لباس آرد نمي داند
که بر عاشق گريبان حلقه فتراک مي باشد
زغيرت خون شبنم مي خورد بلبل، نمي داند
که آب روي گل از ديده نمناک مي باشد
نباشد هيچ دست از دست اهل جود بالاتر
که هر نخل بلندي زير دست تاک مي باشد
بود بر نهر حکم چشمه در هر حالتي جاري
زبان هم پاک مي گردد اگر دل پاک مي باشد
مرا از چنگل و منقار باز اين علم حاصل شد
که هر نار است درگيرندگي چالاک مي باشد
چو داغ لاله صائب از سياهي برنمي آيد
دل هر کس کباب از روي آتشناک مي باشد