شماره ٦٩٥: چه اميد برومندي مرا زان سيمتن باشد؟

چه اميد برومندي مرا زان سيمتن باشد؟
که خضر از العطش گويان آن چاه ذقن باشد
مرا با خار نوميدي رها کن اي چمن پيرا
که شادي مرگ مي گردم چو گل در دست من باشد
نسيم بي ادب بر گرد بوي گل نمي گردد
اگر مژگان بلبل خار ديوار چمن باشد
نوازش از کسي جز سيلي اخوان نمي بيند
اگر صد سال يوسف در دبستان وطن باشد
تو از خاک اجل ز افسردگي بيرون نمي آيي
وگرنه جامه احرام مشتاقان کفن باشد
پي روپوش در آيينه رو آورده ام صائب
مرا چون طوطيان با چون خودي روي سخن باشد