شماره ٦٩١: اگر جان دربهاي مي دهي بر مي ستم باشد

اگر جان دربهاي مي دهي بر مي ستم باشد
که در ميزان ماه مصر گوهر سنگ کم باشد
زوصل دختر رز در جواني کام دل بستان
که در پيري مي روشن چراغ صبحدم باشد
به اندک فرصتي تاک از درختان گشت رعناتر
نگردد زيردست آن کس که از اهل کرم باشد
دعاي بي نيازان روي گرداندن نمي داند
زبان چون پاک گرديد از طمع تيغ دودم باشد
مشو از چين ابروي سپر زنهار رو گردان
که چون شمشير مردان را گشايش در قدم باشد
سخنسازي ندارد جز خجالت حاصل ديگر
سر اهل سخن در پيش دايم چون قلم باشد
به دينار و درم نتوان شدن از اغنيا صائب
دل خرسند هر کس را که باشد محتشم باشد