شماره ٦٧٠: که با قد دو تا از مرگ غافل مي تواند شد؟

که با قد دو تا از مرگ غافل مي تواند شد؟
که ايمن زير اين ديوار مايل مي تواند شد؟
درين بستانسرا هر برگ سبزي را که مي بيني
اگر بر خويش پيچد غنچه دل مي تواند شد
شتاب آلودگي دارد ترا در راه در منزل
تو گر آهسته باشي راه منزل مي تواند شد
زروي صدق اگر سايل به دامان شب آويزد
چه مستغني زدامان وسايل مي تواند شد
چوماه نو اگر پنهان نسازد نقص خود سالک
به اندک فرصتي چون بدر کامل مي تواند شد
مبر زنهار زير خاک با خود اين کف خون را
اگر گلگونه شمشير قاتل مي تواند شد
زهي خجلت که گرديدي زمين گيراز گرانجاني
در آن دريا که خار و خس به ساحل مي تواند شد
بقا شرط است در دلبستگي ارباب بينش را
نظر مگشا به هر نقشي که زايل مي تواند شد
زفکر صبح شنبه طفل در آدينه مي لرزد
که از انديشه انجام غافل مي تواند شد؟
غضب ديوانگي و بردباري عاقلي باشد
چرا ديوانه گردد هر که عاقل مي تواند شد؟
زهي غفلت که در زندان گوهر لنگر اندازد
به دريا قطره آبي که واصل مي تواند شد
نمي دانم کجا مي باشد از حيرت دلم صائب
خوشا چشمي که از دنباله دل مي تواند شد