شماره ٦٦٨: که ساکن در دل ويرانه ما مي تواند شد؟

که ساکن در دل ويرانه ما مي تواند شد؟
که غير از بيکسي همخانه ما مي تواند شد؟
نباشد گر دري ويرانه ما بي دماغان را
غبار دل در غمخانه ما مي تواند شد
به داغ نااميدي سينه ما گرم مي جوشد
همايون جغد در ويرانه ما مي تواند شد
زبزم آن شمع ما را دور مي سازد، نمي داند
که صحبت گرم از پروانه ما مي تواند شد
زکافر نعمتي از پايه خود آن که مي نالد
زمينش آسمان خانه ما مي تواند شد
اگر ساقي زبيباکي به مخموران نپردازد
دل پرخون ما ميخانه ما مي تواند شد
اگر از خاک ما را برندارد سيل دريا دل
که معمار دل ويرانه ما مي تواند شد؟
اگر از نظاره طفلان نپيچد دست و پاي ما
که زنجير دل ديوانه ما مي تواند شد؟
چنين کز خودپرستي نيست سيري نفس کافر را
حريم کعبه هم بتخانه ما مي تواند شد
عنان سيل بي زنهار را هر کس که مي پيچد
حريف گريه مستانه ما مي تواند شد
سر آزاده اي داريم صائب با تهيدستي
که خرمن خوشه چين دانه ما مي تواند شد