شماره ٦٦٧: حجاب آسمان کي مانع ما مي تواند شد؟

حجاب آسمان کي مانع ما مي تواند شد؟
فلک مار ا کجا انگشتر پا مي تواند شد؟
به قرب لاله و گل کي چو شبنم مي شود قانع؟
سبکروحي که از پستي به بالا مي تواند شد
نشد تا جسم من از شوق جان باور نمي کردم
که کوه قاف، هم پرواز عنقا مي تواند شد
دل افسرده ما را گدازي هست در طالع
نماند بر زمين سنگي که مينا مي تواند شد
ندارد اينقدر استادگي اي چرخ سنگين دل
کف خاکستري روشنگر ما مي تواند شد
اگر مجنون شوي، گردي که بر دل از جهان داري
به يک دم خوشتر از دامان صحرا مي تواند شد
دل از درد طلب برداشتن دشواريي دارد
وگرنه قطره ما نيز دريا مي تواند شد
دو عالم محو شد تا پرده از عارض برافکندي
تو چون پيدا شوي، ديگر که پيدا مي تواند شد؟
دل روشن زهم مي پاشد آخر جسم را صائب
کتان کي پرده آن ماه سيما مي تواند شد؟