شماره ٥٩٨: شکوه عقل را بسياري گفتار کم سازد

شکوه عقل را بسياري گفتار کم سازد
دو لب را در نظرها خامشي تيغ دودم سازد
شود آگاه از اسرار سر پوشيده عالم
زمهر خامشي هر کس مهيا جام جم سازد
چو شاهين سر مپيچ از راستي تا محترم گردي
که ميزان را سبک در چشم مردم سنگ کم سازد
از ان شد از دم شمشير راه عشق نازکتر
که هر کس پا برون از راه بگذارد قلم سازد
من اين مژگان خونريزي کزان خوش چشم مي بينم
علم را چرب از خون غزالان حرم سازد
زنقص عشق زاهد سر به دنبال خرد دارد
وگرنه خضر هيهات است با نقش قدم سازد
نفس چون گردباد آن روز سازد راست صاحبدل
که مشت خاک خود را گرد صحراي عدم سازد
چنين گر فکر دنيا خلق را خواهد فرو بردن
به اندک روزي از قارون زمين را محتشم سازد
زچشم شور، صائب دوربيني مي جهد سالم
که در دارالقمار زندگي با نقش کم سازد