شماره ٥٩٤: به خلوت هر که رخت از حلقه جمعيت اندازد

به خلوت هر که رخت از حلقه جمعيت اندازد
زگرداب خطر خود را به مهد راحت اندازد
کسي را مي رسد لاف کرم چون چشمه حيوان
که نقد جان به دامن خضر را در ظلمت اندازد
خطرها باشد از آه ضعيفان سربلندان را
که مويي کاسه فغفور را از قيمت اندازد
گلوي خويش مي مالد به تيغ از کوته انديشي
سپر هر کس که پيش دشمن کم فرصت اندازد
ندارم از غريبي شکوه اي از سازگاريها
مگر ياد وطن گاهي مرا در غربت اندازد
سبک مغزي که از دنيا تن آساني طمع دارد
به راه سيل بستر بهر خواب راحت اندازد
به تحريک صبا از جا غبارش برنمي خيزد
به خاک تيره هر کس را که خواب غفلت اندازد
از ان از گوشه عزلت نمي آيم برون صائب
که ترسم سايه بر فرقم هماي دولت اندازد