شماره ٥٧٤: زدلسوزان که را دارم که جا در انجمن گيرد؟

زدلسوزان که را دارم که جا در انجمن گيرد؟
مگر جا در حريم او سپند از بهر من گيرد
زخط شد صفحه رخسارجانان مصحف ناطق
سليمان مور را مهر خموشي از دهن گيرد
جگرگاه بدخشان داغها دارد زرشک او
کجا رنگ از سهيل باده آن سيب ذقن گيرد؟
نگردد زلف از ديدار مانع موشکافان را
که از شام غريبان دوربين فيض وطن گيرد
خطا باشد به آن خط نسبت مشک ختن کردن
که يوسف زان غبار خط عبير پيرهن گيرد
بود نعلش در آتش هر که چشمي هست در راهش
زليخا نيست ممکن ره به بوي پيرهن گيرد
چنان در پله افتادگي ثابت قدم گشتم
که بندد بر زمين نقش آن که خواهد دست من گيرد
دم سرد خزان را حلقه بيرون در سازد
گلستاني که رنگ از شعله آواز من گيرد
کسي را مي رسد لاف زبردستي درين ميدان
که تيغ از دست کوه بيستون چون کوهکن گيرد
چه حرف است اين که از آيينه طوطي مي شود گويا؟
که آن آيينه رو بر طوطيان راه سخن گيرد
من از تردامني صائب به اين خوش مي کنم دل را
که گردد سبز خار خشک اگر دامان من گيرد