شماره ٥٧٣: دل عاشق چه لذت از بهشت جاودان گيرد؟

دل عاشق چه لذت از بهشت جاودان گيرد؟
فروغ ماه مي بايد رگ خواب کتان گيرد
کدام آتش زبان کرد اين دعا در حق من يارب
که دامن هر که را سوز،د مرا آتش به جان گيرد
ضعيفان خار و خاشا کند سيلاب حوادث را
که از شمع آتش اول در نهاد ريسمان گيرد
چه پروا دارد از برق اجل، کشت تهيدستان؟
چه دارد سرو در کف تاز دست او خزان گيرد؟
طلبکار ترا فردوس دامنگير مي گردد
اگر خار مغيلان دامن ريگ روان گيرد
کسي گل مي تواند چيد از افسانه بلبل
که حرز خامشي چون غنچه در زير زبان گيرد
به يک پيمانه مي، انداختي در آتش تهمت
عقيقي را که مي بايست کوثر در دهان گيرد
مکش دست اميد از دامن اشک پشيماني
که يوسف مي شود هر کس پي اين کاروان گيرد
درين ميدان کسي را مي رسد لاف عنا نداري
که در وقت خرام او دل خود را عنان گيرد
به پيچ و تاب هر کس مي تواند ساختن صائب
گهر را تنگ در آغوش خود چون ريسمان گيرد