شماره ٥٠٩: اگرچه نطق در هر نکته صد تنگ شکر دارد

اگرچه نطق در هر نکته صد تنگ شکر دارد
ولي شهد خموشي در نظر شان دگر دارد
زطوق بندگي راه نفس شد تنگ بر قمري
همان سرو از رعونت دست تمکين بر کمر دارد
مصور را کند بي دست و پا حسني که شوخ افتد
نشد نقشي درست از روي او آيينه بردارد
زبي برگي نکردم روي خود را تلخ، تا ديدم
که بيش از فلس زير پوست ماهي نيشتر دارد
ميسر نيست دنيا دار را تحصيل آگاهي
ني از سير مقامات است غافل تا شکر دارد
فزود از خط مشکين آب و رنگ لعل سيرابش
که زير سبزه اين آب روان حسن دگر دارد
نشست از خاطرم گرد غمي بخت سيه صائب
چه حرف است اين که ابر تيره باران بيشتر دارد؟