شماره ٥٠٣: مغيلان پاي نازک طينتان را در حنا دارد

مغيلان پاي نازک طينتان را در حنا دارد
چه غم دارد زخار آن کس که آتش زير پا دارد؟
مکش رو در هم از حکم قضا، ورمي کشي در هم
چه پروا آتش از چين جبين بوريا دارد؟
نشان مردمي در مردم عالم نمي يابم
اگر دارد وجودي مردمي، مردم گيا دارد
درين صحراي وحشت خضر دلسوزي نمي بينم
مگر هم گرم رفتاري چراغم پيش پا دارد
زمين خاکساري سايه گل بر نمي تابد
صبا با آن سبکروحي درين ره نقش پا دارد
درخت رز به صد رعنايي اول برون آمد
زپا هرگز نيفتد هر که دستي در سخا دارد
به خاموشي زمکر دشمن بدرگ مشو ايمن
چو توسن گوش خواباند لگدها در قفا دارد
زپيش ديده صائب چنين دامن کشان مگذر
که چون بند قبا صد جا سر بند ترا دارد