شماره ٤٩٩: قبول خاطر از نظاره منظور مي بارد

قبول خاطر از نظاره منظور مي بارد
به دل نزديکي از روي نگاه دور مي بارد
اثر بگذار تا شمعي بدارد بر سر خاکت
که از آيينه بر خاک سکندر نور مي بارد
اگر خرمن ندارد مزرع ما خوشه چين دارد
اگر باران به کشت ما نبارد مور مي بارد
که امشب مي شود ساقي، که در بزم شراب ما
به جاي پسته و بادام، چشم شور مي بارد
به آب تيغ خون عاشقان از جوش ننشيند
همان گلبانگ وحدت از لب منصور مي بارد
مگر برداشت از رخ پرده زلف آن بهشتي رو؟
که باران خجالت از جبين حور مي بارد
زبرق انتقام ايمن مشو گر اهل آزاري
که آتش عاقبت در خانه زنبور مي بارد
ثمر در پاي خود افشاندن از هر نخل مي آيد
خوشانخلي که فيض خود به جاي دور مي بارد
اگر ملک دو عالم را کند يک کاسه اقبالش
همان از حرص چين از جبهه فغفور مي بارد
مرو صائب به نور اختر طالع زره بيرون
که ره گم کردن از رفتار اين شبکور مي بارد