شماره ٤٧٩: شود خرج زمين هر سر که سودايي نمي گردد

شود خرج زمين هر سر که سودايي نمي گردد
نشيند در گل آن کشتي که دريايي نمي گردد
فروغ شمع را فانوس نتواند نهان کردن
نظر بستن حجاب نور بينايي نمي گردد
رعونت مانع است از بردباري سربلندان را
به گردبار سرو از راه رعنايي نمي گردد
الف با هر چه پيوندد علم باشد به تنهايي
دو تا سر رشته وحدت زيکتايي نمي گردد
زخون خوردن ندارد غمزه خونخوار او سيري
خمارآلود سير از باده پيمايي نمي گردد
زکثرت نيست بر خاطر غباري چشم حيران را
که خلق آيينه را تنگ از تماشايي نمي گردد
خطرزه از کمان سخت بيش از سست مي دارد
دو بالا رشته عمر از توانايي نمي گردد
گل بي خار گردد بستر آن راهرو صائب
که بار خاطر خار از سبکپايي نمي گردد