شماره ٤٧١: دل چرخ بداختر نرم از يارب نمي گردد

دل چرخ بداختر نرم از يارب نمي گردد
به افسون اين گره باز از دم عقرب نمي گردد
نمي آيد زچندين چشم کار يک دل روشن
شب تاريک، روز از کثرت کوکب نمي گردد
زباران ساز شد گلبانگ رعد ابر بهاران را
بلند آوازه بي ريزش کس از منصب نمي گردد
حجاب باده لعلي نگردد سبزي مينا
زخط پوشيده رنگ سيب آن غبغب نمي گردد
به حرف پوچ صائب هر که نگشايد دهان خود
شهيد زخم دندان ندامت، لب نمي گردد