شماره ٤٤١: ز خط آيينه روي که جوهردار مي گردد؟

ز خط آيينه روي که جوهردار مي گردد؟
که در پيراهن آيينه جوهر خار مي گردد
خجالت مي کشم از نامه هاي بي جواب خود
که بار خاطر آن رخنه ديوار مي گردد
جدا از پرتو رخسار او آيينه اي دارم
که صيقل تا کمر در سبزه زنگار مي گردد
قدم از خار مي دزديدم از کوتاه بينيها
ندانستم که خار پا گل دستار مي گردد
يکي شد با فروغ مهر تا شبنم بريد از گل
چه دولتها نصيب ديده بيدار مي گردد
رگ خواب مرا ذوق شبيخون گلي دارد
که چشم شبنمي گر مي پرد بيدار مي گردد
اگر سنگ کمي داري ترازو را فلاخن کن
که اينجا محتسب پيوسته در بازار مي گردد
اگر از شکر زلفش يک نفس خاموش بنشينم
زکافر نعمتي مو بر تنم زنار مي گردد
در آن محفل که صائب مي کند ميخانه پردازي
سر خورشيد از يک ساغر سرشار مي گردد