شماره ٤٣٦: به خدمت بنده از آزادمردان زود مي گردد

به خدمت بنده از آزادمردان زود مي گردد
اياز از حسن خدمت عاقبت محمود مي گردد
به عشق آويز، دل را از هوس گر پاک مي خواهي
که از آتش زر مغشوش خالص زود مي گردد
به دريا مي رسد ابر بهار از قطره افشاني
زيان مايه داران مروت سود مي گردد
نماند دست ارباب کرم در آستين هرگز
که در جيب کريمان زر چو گل موجود مي گردد
چرا مهر خموشي از لب گفتار بردارم؟
که روشن خانه ام زين روزن مسدود مي گردد
به پيغامي مرا درياب اگر مکتوب نفرستي
که بلبل در قفس از بوي گل خشنود مي گردد
سرايت مي کند در بيگناهان خشم جباران
زمين را مي درد شيري که خشم آلود مي گردد
زقتل عاشقان رنگين نشد مژگان خونريزش
که بي آب است هر تيغي که خون آلود مي گردد
گرامي دار صائب سينه چاکان محبت را
کز اين محراب هر کس سرکشد مردود مي گردد