شماره ٤١٤: دو بالا مي شود طول امل چون قد دو تا گردد

دو بالا مي شود طول امل چون قد دو تا گردد
که مار از امتداد روزگاران اژدها گردد
زخورشيد سبکسيرست نعل سايه در آتش
زهي غافل که شاد از سايه بال هما گردد
نقاب چهره اميد باشد گرد نوميدي
غبار ديده يعقوب آخر توتيا گردد
پشيماني ندارد جان به آن جان جهان دادن
يکي صد مي شود آن زر که صرف کيميا گردد
نيم نوميد از جذب محبت با گرانجاني
که آهن صاحب بال و پر از آهن ربا گردد
نگاه آشنا، چشم از حجاب آلوده اي دارم
که رنگ مي به رويش پرده شرم و حيا گردد
به پايان چون برم اين راه بي انجام را صائب؟
که آتش زير پايم از گرانخوابي حنا گردد