شماره ٣٨٧: خوش بهاري مي رسد ميخانه ها سامان کنيد

خوش بهاري مي رسد ميخانه ها سامان کنيد
برگ عيش آماده بهر جشن گلريزان کنيد
فصل گل در خانه بودن عمر ضايع کردن است
با حريفان موافق روي در بستان کنيد
از هواي تر جهان درياي رحمت گشته است
کشتي مي را درين دريا سبک جولان کنيد
دفتر عيش و نشاط از يکدگر پاشيده است
منتظم اين نسخه را از رشته باران کنيد
سينه ها را باده گلگون گلستان مي کند
ديده را از ديدن گلها نگارستان کنيد
پله ميزان روز و شب برابر گشته است
روز و شب را در نشاط و خرمي يکسان کنيد
گردش پرگار را يک نقطه بال و پر بس است
هست تا در جام و مينا قطره اي، طوفان کنيد
لنگر تمکين مناسب نيست در جوش بهار
کوه را، هم سير با ابر سبک جولان کنيد
سينه را دريا کنيد از ابر دست ساقيان
دستها را از قدح سر پنجه مرجان کنيد
تا نيفتاده است باد نوبهاران از نفس
غنچه اي گر هست در خاطر گره، خندان کنيد
جوش گل ديوار و در را در سماع آورده است
کم نه ايد از مشت گل، رقصي درين بستان کنيد
ابرهاي تيره را صيقل شراب روشن است
چاره اين ظلمت از سرچشمه حيوان کنيد
بزم را پرشور اگر خواهيد و دلها را کباب
کلک صائب را به تحسيني سبک جولان کنيد