شماره ٣٨٦: ديده از عيب کسان در خواب چون مخمل کنيد

ديده از عيب کسان در خواب چون مخمل کنيد
چون رسد نوبت به عيب خود، نظر احول کنيد
باعث رنگيني ديوان محشر مي شود
چهره از اشک پشيماني اگر جدول کنيد
قامت خم چون مه نو در کمين پس خم است
زودتر آيينه تاريک خود صيقل کنيد
پرده ظلمت به قدر روشني گردد زياد
عالمي بر خود چرا تاريک از مشعل کنيد؟
تا بود دل در درون سينه بيتابي بجاست
اين سپند شوخ را بيرون ازين منقل کنيد
کوته انديشي است ديدن اول هر کار را
در مآل کارها انديشه از اول کنيد
دردسر بسيار دارد پاس دلها داشتن
شانه آن زلف را زنهار از صندل کنيد
مشرق خورشيد تابان مي شود صائب چو صبح
سينه خود را به نور صدق اگر صيقل کنيد