شماره ٣٨٤: سوختم از شوق، ياران راه حرفي وا کنيد

سوختم از شوق، ياران راه حرفي وا کنيد
نامه اي انشا کنيد و قاصدي پيدا کنيد
از جدايي دست و کلک من نمي چسبد به هم
از زبان خامه من نامه اي انشا کنيد
کوچه ني شاهراه کاروان شعله نيست
خامه اي آماده از مژگان خونپالا کنيد
گرچه از گفتار دردآلود من خون مي چکد
همچنان با خون دل مکتوب من املا کنيد
گر زروي صفحه خاطر نوشتن مشکل است
نسخه اي از سينه صد پاره من وا کنيد
هست تا از من اثر شايد که دريابد مرا
درد من خاطر نشان يار بي پروا کنيد
شوق بي پايان من هر چند بيش است از شمار
سبحه از ريگ روان و قطره دريا کنيد
گرچه مي دانم جواب نامه غير از جنگ نيست
راضيم، تقريب بهر جنگ او پيدا کنيد
گرچه مي دانم که ننويسد جواب نامه ام
از زبان او تسلي نامه اي انشا کنيد
کاروان اشک من صائب نمي داند مقام
مشت خاکم را رفيق آن جهان پيما کنيد