شماره ٣٨١: بوسه از کنج دهان دلربا دارد اميد

بوسه از کنج دهان دلربا دارد اميد
اين دل گستاخ را بنگر چها دارد اميد
خاک در چشمي که در دوران آن خط غبار
روشني از سرمه و از توتيا دارد اميد
در شمار خودفروشان است در بازار حشر
کشته اي کز دست و تيغش خونبها دارد اميد
نور اسلام از جبين کافران دارد طمع
هر که از چشمش نگاه آشنا دارد اميد
هر که از مژگان دلدوز تو مي جويد امان
راه گردانيدن از تير قضا دارد اميد
بي نيازان را زحفظ آبرو آماده است
آنچه خضر از چشمه آب بقا دارد اميد
به که نگشايد زلب مهر خموشي غنچه وار
جنت در بسته هر کس از خدا دارد اميد
سايه بي قيد را مانع زجولان مي شود
دولت پاينده هر کس از هما دارد اميد
بر ندارد هيچ کس بي مدعا دست دعا
از دعا صائب دل بي مدعا دارد اميد