شماره ٣٨٠: از صبوري در گشاد کارها بگزين کليد

از صبوري در گشاد کارها بگزين کليد
بر نيايد هيچ قفل محکمي با اين کليد
بند دست و پاست سامان جهان، اما به جود
مي توان زين قفل آهن ساختن چندين کليد
خواب غفلت بند بر چشم و دلت بنهاده است
ورنه اندر آستين توست اي مسکين کليد
در مصاف سخت رويان جهان سستي مکن
قفل آهن را نمي سازد کسي مومين کليد
گرچه همت مي گشايد کارهاي سخت را
از دل صد چاک کن دندانه هاي اين کليد
نيست ممکن واشود دل بي سخنهاي لطيف
کز نسيم صبح دارد غنچه نسرين کليد
نيست يک مشکل که نگشايد به آه نيمشب
راست مي آيد به هر قفلي که باشد اين کليد
پرده گوش ترا کرده است غفلت آهنين
ورنه هر دم حلقه بر در مي زند چندين کليد
با گرانان صائب از راه سبکروحي در آي
بيشتر از چوب مي دارد در سنگين کليد