شماره ٣٦٢: جوش گل شد، باده گلرنگ مي بايد کشيد

جوش گل شد، باده گلرنگ مي بايد کشيد
انتقام از چرخ پر نيرنگ مي بايد کشيد
غبغب جام و گلوي شيشه مي بايد گرفت
دامن ساقي و زلف چنگ مي بايد کشيد
بوي خون مي آيد از جام شراب لاله گون
در هواي تر، مي بيرنگ مي بايد کشيد
چنگ و عود و بربط و قانون مکرر گشته است
نغمه از مرغان سير آهنگ مي بايد کشيد
موسم پاي گل است و سايه بيد و چنار
پاي از مسجد به عذر لنگ مي بايد کشيد
مي زدايد زنگ از دل سبزه زنگارگون
منت روشنگران زين زنگ مي بايد کشيد
در فضاي عقل بال بيخودي نتوان گشود
رخت بيرون زين جهان تنگ مي بايد کشيد
پرده شرم و حيا در پرده شب چون نسيم
از رخ گلهاي رنگارنگ مي بايد کشيد
تا رگ ابر بهاران مي کشد مشق جنون
خط به عقل و دانش و فرهنگ مي بايد کشيد
همچو مجنون، دامن صحرا اگر افتد به دست
بهر بازيگاه طفلان سنگ مي بايد کشيد
بر رگ جان نواپرداز صائب همچو چنگ
دستي اي دلدار زرين چنگ مي بايد کشيد