شماره ٣٥٨: مي به روي لاله رنگ يار مي بايد کشيد

مي به روي لاله رنگ يار مي بايد کشيد
باده گلرنگ در گلزار مي بايد کشيد
عالم آب از نسيمي مي خورد بر يکدگر
در سرمستي نفس هشيار مي بايد کشيد
صبح اگر نتواني از مستي ز جا برخاستن
مد آهي از دل افگار مي بايد کشيد
سينه درياي رحمت نيست جاي دم زدن
رطل مالامال را يکبار مي بايد کشيد
شيشه ناموس را بر طاق مي بايد گذاشت
بعد ازان پيمانه سرشار مي بايد کشيد
جام چون خورشيد مي بايد گرفت از ساقيان
بر زمين چون صبحدم دستار مي بايد کشيد
تا مگر همرنگ روي او شود، خورشيد را
از شفق خونابه بسيار مي بايد کشيد
گرچه از دل ياد ما را سالها شد شسته است
مي به ياد آن فرامشکار مي بايد کشيد
باده هاي آسماني را عروج ديگرست
مي زجام لاله در کهسار مي بايد کشيد
آب از سرچشمه صائب لذت ديگر دهد
باده را در خانه خمار مي بايد کشيد