شماره ٣٢٨: مخزن گوهر صدف از ته گزيني مي شود

مخزن گوهر صدف از ته گزيني مي شود
کف سبک در بحر از بالانشيني مي شود
هر پر کاهي بود در ديده اش بال هما
صاحب خرمن کسي کز خوشه چيني مي شود
کوته انديشان ز استقبال غم آسوده اند
دردهاي نسيه، نقد از دوربيني مي شود
در مقام خويش باشد چوبکاري را ثمر
چوب گل سوداييان را چوب چيني مي شود
رشته مريم کمند سوزن عيسي نشد
روحهاي آسماني کي زميني مي شود؟
ساده لوحي مي کند هموار بر خود هر چه هست
رشته جان پرگره از خرده بيني مي شود
با دل نازک کند اندک ملالي کار سنگ
موي سهلي سرمه آواز چيني مي شود
صاف با آفاق کن صائب دل خود را که صبح
مشرق خورشيد از روشن جبيني مي شود