شماره ٣٢٦: نفس سرکش بي رياضت رهنما کي مي شود؟

نفس سرکش بي رياضت رهنما کي مي شود؟
اژدها فرعون را در کف عصا کي مي شود؟
فقر هيهات است گردد جمع با تن پروري
تا پر از شکر بود ني بوريا کي مي شود؟
نفس چون مطلق عنان شد قابل اصلاح نيست
سگ چو شد ديوانه ديگر آشنا کي مي شود؟
از تهيدستي شکايت مي کند بيجا حباب
وصل گوهر جمع با کسب هوا کي مي شود؟
در نيام کج نسازد تيغ قد خويش راست
سرفرازي جمع با پشت دو تا کي مي شود؟
نيست سيري آتش سوزنده را از خار و خس
حرص را از سيم و زر کم اشتها کي مي شود؟
جوشن داودي اينجا شاهراه ناوک است
سخت جاني مانع تير قضا کي مي شود؟
مي برد ياد وطن را عزت غربت ز دل
آب چون واصل به گوهر شد جدا کي مي شود؟
ابر را دريا به روي تلخ از سروا نکرد
چين ابرو مانع حرص گداکي مي شود؟
با زمين گيران غفلت گفتگو بي حاصل است
اين ره خوابيده بيدار از دراکي مي شود؟
يک صدف مي باشد از چندين صدف صاحب گهر
هر که را دستي است، از اهل دعا کي مي شود؟
از نصيحت مست را هشيار کردن مشکل است
شور دريا کم به سعي ناخدا کي مي شود؟
نعل دولت از سبکسيري است در آتش مدام
دل خنک از سايه بال هماکي مي شود؟
حسن آب زندگي از موج مي گردد زياد
لعل جان بخش تو از خط بي صفا کي مي شود؟
نيست صائب هر که را از شوق در سر آتشي
خار صحرا، خواب مخمل زيرپا کي مي شود؟