شماره ٣٢٤: آب و رنگ حسن بيش از خانه زين مي شود

آب و رنگ حسن بيش از خانه زين مي شود
در نگين دان دانه ياقوت رنگين مي شود
مي شود ناز و غرور نيکوان از خط زياد
وحشت آهو فزون گردد چو مشکين مي شود
شوخترشد چشم مست يار در دوران خط
گرچه در فصل بهاران خواب سنگين مي شود
بيستون بر کوهکن خواب فراغت تلخ کرد
کارفرما مي شود چون کار شيرين مي شود
سرخي خجلت ز بي اشکي فزايد چشم را
چون ز مي خالي شود اين شيشه رنگين مي شود
در دل افسرده ما نغمه را تأثير نيست
زنده خون مرده ما کي به تلقين مي شود؟
سر به دنبالش گذارد چشم بدبين بيشتر
هرقدر بال و پر طاووس رنگين مي شود
نيست در دارالامان خامشي بيم گزند
غنچه از واکردن لب خرج گلچين مي شود
مي کند در زخم نيکي را تلافي غيرتم
هر که بر دل مي نهد دستم، نگارين مي شود
نيست بي صورت اگر دست از جلاي دل کشم
طوطي از آيينه بي زنگ خودبين مي شود
نيست جان غافلان را از تن خاکي ملال
خواب سنگين اجل را خشت بالين مي شود
هر که از درياي وحدت سر بر آرد چون حباب
در نظر موج سرابش صورت چين مي شود
مي نمايد کاسه در يوزه گوش خلق را
هر که صائب قانع از احسان به تحسين مي شود