شماره ٣١٨: خانه مردم اگر از ماه روشن مي شود

خانه مردم اگر از ماه روشن مي شود
کلبه تاريک ما از آه روشن مي شود
جلوه برقي نيستان را چراغان مي کند
عالمي از يک دل آگاه روشن مي شود
در عزيمت راهرو چون صبح اگر صادق بود
هر قدر تاريک باشد راه روشن مي شود
چون يد بيضا ز خوان نعمت فرعونيان
دست خود را گر کني کوتاه، روشن مي شود
تشنه ديدار هيهات است گردد نااميد
عاقبت از ماه کنعان چاه روشن مي شود
از هم آوازان برافروزد شبستان خيال
اين ره تاريک از همراه روشن مي شود
ديگران را از نفس آيينه گر گردد سياه
سينه ما از نسيم آه روشن مي شود
نيست غير از گوشه دل در جهان آب و گل
خانه اي کز بستن درگاه روشن مي شود
آتشي در دل نهان دارم که سنگ از پرتوش
چون کف دست کليم الله روشن مي شود
سرسري نتوان به کنه حيله اندوزان رسيد
کز تأمل آب زيرکاه روشن مي شود
ترجمان خانه بيدل صرير او بس است
حال ما از ناله جانکاه روشن مي شود
خانه ما را ز بي برگي نمي باشد چراغ
از چراغ رهگذر گه گاه روشن مي شود
نيست جز دريوزه دل، بستگيها را کليد
کور اگر آيد به اين درگاه روشن مي شود
صائب ازکرم شب افروزي درين ظلمت سرا
کلبه ما قانعان چون ماه روشن مي شود